۱۳۹۳ مرداد ۳۰, پنجشنبه

دامنه هاي سخن

دوستت دارم دخترم. بعد از يك سفر كوتاه و شيرين با يك سرماخوردگي كوچك اينجا كنارت نشسته ام و مي خواهم دامنه لغاتت را كه دارد تعدادشان به انگشتان يك دست مي رسد اينجا برايت بنويسم.
چيزي به يكسالگي ات نمانده و تو اينها را بلد شده اي:
ماما= مامان(از پنج ماهگي ميگفتي)
  بابا
آبـــــو= آّب  (از نه ماهگی آب را یاد گرفتی و هروقت چشمت به در یخچال یا هر بطری شیشه ای و پارچ و غیره ای می افتد با جدیت تمام تکرار می کنی: آبو و واو آخرش را می کشی ووووووو)
  نـِ  نـِ = ني ني(عروسكهايت و كلا هرچيزي كه از تو كوچكتر باشد و چشم چشم دو ابرو داشته باشد)
دوت و البته گاهي هم دوپ = توپ
خوا... تيش= لالا كردن (در واقع همان خواااا پيييش)
ب ب = به به (شير يا غذا)
دو دو = تاب تاب[عباسی..خدا منو نندازی] که البته ادامه اش را نمی گویی. (از هفت ماهگی این را برای خودت می خواندی با همان آهنگ تاب تاب عباسی)
و مهمتر و جالب تر از همه: پیت پیت معادل آوای پیتیکو پیتیکو ست وقتی خودت را تکان می دهی و اسب بازی می کنی.
  البته دخترم. تو حرف ميزني. با واژه هاي خودت كه ما معنايشان را نمي فهميم. به قول پدرت هنوز كلمه ها را ياد نگرفته سراغ جمله سازي رفته اي. ابروهايت را بالا مي اندازي. لب غنچه مي كني و با تمام احساس حرف مي زني: جقو دو دد بولا.. ليلو بو جدو
آواز هم مي خواني: دووو ده. دووو ده... و گاهي: لولي...لولي... لولي.
با شنيدن صداي قرآن(تلاوت مجلسي) و اذان هم اول كمي سكوت ميكني بعد با تكرار اصواتي شبيه آن سعي ميكني  همخواني كني.
دوستت دارم گلدخترم.
   قربان شیرین زبانی هایت.. هميشه مواظب زبانت باش.