۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

١-الان كنارت دراز كشيده ام و خيلي خوشحالم از اينكه اينترنت گوشيم درست
شد و ميتوانم باز برايت بنويسم.
٢-ديشب با خاله فاطمه و خاله معصومه تمام عروسكها و اسباب بازيهات را
آورديم چيديم توي اتاق و يك بهشت كوچوك قشنگ برايت درست كرديم.
همه چيز مرتب شد و نفس تازه كشيدم.
٣-با پدرت درباره خستگي هاي بعد از زايمان صحبت كردم. دركم كرد و حرفهايي
زد كه خيلي آرام شدم.
٤-باتري گوشي دارد تمام ميشود وگرنه ميخواستم درباره خنده هاي شب گذشته
ات هم بنويسم كه خيلي قشنگ بودند و داشتم ديوانه مي شدم از زيبايي شان.
به من ميخنديدي.. به خود خودم.
٦-دوستت دارم پرنده من.

۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

اي دلبر ما...

مادر بودن سخت است. درد دارد و دلنگرانی و خستگي. اشك دارد و گاهي احساس
عميق تنهايي.
مادر بودن بدون خدا قابل تحمل نيست ولي مي داني؟ سخت است و تلخ نيست.
شيريني اش به گرماي حضور تو مي ارزد. مي ارزد كه بيدار بمانم و جرعه جرعه
سيرت كنم. بعد دست بكشم به پيشاني ات و بخوابانمت كنارم.
صبح ديروز گذاشتمت بين خودم و پدرت.
بعد تماشاي شما دوتا با آن چشم هاي بسته آرام، آنقدر شيرين و لذت بخش بود
كه با آنهمه خستگي دلم نمي آمد چشمهايم را ببندم و بخوابم.
مادر شدن با همه سختي اش به ناز نفس هاي تو و روشنايي حضورت مي ارزد
نازگل مامان، حسنا.

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

شيرين عسلم

توي آغوش مني
و من چاي را
بدون قند مي نوشم

دليل يكجا نشستم براي ساعتها و حتي روزها

تو نه گهواره مي خواهي نه ننو
نه پتوي گرم
نه ملحفه خنك
ونه رو اندازي با نقش و نگار ماه و ستاره و ابر
تو آغوش مرا مي خواهي كه آنجا
آرام بگيري
و لالا كني